سفارش تبلیغ
صبا ویژن






























خاطرات ضیافت

سلام دوستان

الان صبح روز 21ماه رمضون هست ومن به جز دو رکعت نماز قضایی که خوندموباچهار صفحه قرآن بقیه ی شب وخوابیدم ولی این حاج آقای ما که تو خوابگاه میاد بعد از نماز گفت امروز حرف نمیزنم چون همه خسته اید فقط یه کم روضه میخونم و زود میرم .راستش من زیاد از روضه خوشم نمیاد ولی دیگه موندم ولی حاجی قضیه ی دفن ووصیت حضرت علی رو دکلمه وار گفت واشک من رو در آورد.بعد اینکه همه رفتند، تو فکر فرو رفتم و این طوری بود که دلیل همه ی مشکلاتم رو فهمیدم...ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 89/6/10ساعت 3:52 عصر توسط ضیافت اندیشه نظرات ( ) |

زمانی در انتظار نوجوانی به سر می بردم. نوجوان شدم هوای جوانی را کردم بالاخره جوان شدم  اما وقتی که بزرگ می شوی؛احساس می کنی باید از چیزهایی دل بکنی. احساس می کنی باید سفر کنی؛سفر هم کردم اما سیر نشدم ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 5:54 عصر توسط ضیافت اندیشه نظرات ( ) |

 

خیلی وقت نیست که به اطرافم حساس شدم وبه دنبال فرد یا کتابی برای پیدا کردن جوابی برای چراهایم می گردم.وقتی پوستر تبلیغاتی نقد کتاب نفحات نفت رو دیدم حس کنجکاوی بهم دست داد.آخه تا به حال یه نویسنده رو از نزدیک ندیده بودم و فقط آنها رو از رو کتابهاشون می شناختم.به هر حال رفتم ودر جلسه شرکت کردم.راستش حرفهای آقای امیرخانی زیاد جالب نبود،شاید دلیلش این بود که خیلی سربسته حرف می زدند چون وقتی کتابهاشون رو خوندم خیلی خوشم اومد.به هر حال جلسه تموم شد واومدیم بیرون کتاب نفحات نفت هنوز نرسیده بود ومجبور شدم کمی منتظر بمونم اونهم میون یه عالمه آقا ،تنها دختر اون جا بودم خیلی معذب شدم ولی به هر حال خریدم حالامی خام براتون از کتاب نشت نشا بگم یعنی خلاصه ای از اون رو با قلم خودم...ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 4:9 عصر توسط ضیافت اندیشه نظرات ( ) |

 

نامه ام به شهیدی است که هنوز شهید نشده وبه دنبال راه شهادت است یعنی خودم.شاید این جمله که بمیرید قبل از اینکه بمیرید مرا واداشت تا بگویم شهید شوید قبل از اینکه شهید شوید!ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 89/6/7ساعت 3:54 عصر توسط ضیافت اندیشه نظرات ( ) |


Design By : Pichak